رومینارومینا، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

رومینا جون

دندون چهارم و عمل هلیا

1392/6/10 9:43
نویسنده : مامانی
245 بازدید
اشتراک گذاری
ما برگشتیم با اتفاقات و خبرهای تازه.

این پست رو باید روز ۸ اردیبهشت می ذاشتم منتها به دلیل گرفتاری به امروز موکول شد.

روز دوشنبه بالاخره این حکایت جراحی دندونهای عقل من به پایان رسید و پرونده اشون بسته شد. از اونجا همسر جان ما رو بردن خونه مامان اینا بمونم تا فرداش چون روز سه شنبه یکی از دختر خاله های رومینا (هلیا جون) جراحی لوزه سوم داشت و من می خواستم برم بیمارستان ملاقاتش.طفلی حالش زیاد خوب نبود. رنگ به صورت نداشت اینجا تازه اثر بیهوشی رفته بود و دردش شروع می شد.

Image and video hosting by TinyPic Image and video hosting by TinyPic Image and video hosting by TinyPic

من و رومینا خیلی دوسش داریم خیلی مهربون و شیرین زبونه. روز قبلش به من می گفت خاله جون من هم از بیمارستان برگردم برام گوسفند می کشند؟ چون پدر بزرگشو هم عمل کرده بودن قربونی کشته بودن .همینطور برای من سر دنیا اومدن رومینا فکر می کرد هر کی بره بیمارستان براش قربونی می کشند.

 

حالا برسیم به دخملی که دمار از روزگار مادرک و پدر خان درآورده. خیلی شیطون شده. دیشب پشه ها بهش حمله کردن. دیدم تو خواب همش نق می زنه رفتم تو اتاقش دیدم صورتش و مچ دستش باد کرده. آقای پشه خونخوار هم با شکم فربه ش کنار تختشه با یه حرکت نفله ش کردم چند بار با دستمال مرطوب روی محل گزیدگیها گذاشتم تا کمی آرومتر بشه و خارشش کمتر شه. فکر کنم این گزیدگی هم مسری شده چون یکی از دوستان وبلاگیش(آلینا جون) هم همین وضعیت رو داره.

 

خانومی خیلی بلا شده کلی به دایره لغتش تو این چند روز اضافه شده. داشت یادم می رفت همون روزی که رفتیم دیدین هلیا دندون چهارمش رو هم کشف کردم پایین سمت راست. دندونهای لترالش هم از بالا دارن درمیان فکر می کنم این بدخوابی ها و بد غذایهاش مال دندونش باشه.

 

بعد از اینکه از بیمارستان برگشتیم همسری پیشنهاد داد که بریم پارک ملت جاتون خالی خیلی خوش گذشت کنار آب نما جشن گرفته بودند به مناسبت روز کارآفرینی .رومینا کلی صفا کرد .

در این بین مسابقه ای بین مجردها و زوجهای جوان ترتیب داده بودند. حتما تا حالا تو زندگیتون با آدمهایی برخورد کردید که ادعای بامزگی و شیرینی می کنن مخصوصا خانومهایی که فکر می کنن آخر خنده ان. در این اثنا دختر جوانی روی سن اومد و بلند پای میکروفون اعلام کردمن هنوز ازدواج نکردم و مجردم و تصمیم دارم همسر اینده مو همین امشب و از میان شما عزیزان انتخاب کنم. آقای مجری ازشون سوال کرد خب ملاکتون برای ازدواج چیه؟ دوباره با اون لحن مسخره و حرکات ناموزونی که به خودش می داد ادامه داد: خوشگل باشه قدش بلند باشه

 همین موقع چند تا جوونی که به عنوان تماشاگر پشت ما نشسته بودن چنان دخترک بیچاره رو هو کردن جالب تر از همه اینها حرکت رومینا بود. دستشو به طرف جلو پرتاب کرد و به حالت طعنه گفت بدو بابا .....جمعیت حاضر از خنده روده بر شده بودند. اغراق نکردم اگه بگم تک تک میومدن و بغلش می کردن و ماچش می کردن و قربون صدقه ش می رفتن من که فقط همین یه جمله رومین رو شنیدم دیگه نفهمیدم رومینا چی شد و کی بردش و دست کی می چرخید فقط فهمیدم بعد نیم ساعت با باباش از اون ته دارن میان. ملت جشنو ول کرده بودن و چسبیده بودن به این. آخه جمله اش خیلی به موقع بود اون هم با صدای بلند. ا

این جمله رو از باباجونش یاد گرفته تا یه چیزی خلاف میلش باشه میگه بدو بابا یعنی برو بینیم بابا

 

حرف زیاد دارم رومینا بیدار شده نمی ذاره بتایپم.

 

فعلا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رومینا جون می باشد