بیکاری و هزار جور دردسر
هوا گرم شده و کار ما دراومده. دخملی دیگه تو خونه بند نمیشه. همین که ساعت ۴-۵ میشه ساز بیقراری رو می زنه . ما هم از اونجایی که پدر و مادر بچه دوستی هستیم و درکش می کنیم کار و زندگیمونو ول می کنیم و می دویم دنبال دخملی . خدا خیرش بده این شهرداری رو که تو هر محل یه سری از این وسایل بازی گذاشته. از قضا یکی از این وسایل مذکور سر کوچه خودمونه و ما از این موقعیت نهایت استفاده رو می کنیم.
سخن کوتاه می کنم و شما رو به دیدن تصاویری که گویای عرائضم بود دعوت می کنم...........
رومینا خانوم در اندیشه سقوطی آزاد:
برید کنار من اومدم...
آخ جون چه حالی وده......
اینجا داره از پله های ترقی پایین میاد
رومینای خود شیفته و ذوق زده از قربون صدقه ها و تعریفهای آقای پدر
اصلا رابطه خوبی با گل وسمبل و بلبل نداره
یادم رفت بگم دخملی عاشق صندل و دمپاییه اون هم از نوع بزرگونه صد دفعه گفتم پاتو تو کفش بزرگترها نکن
فکر می کنین واسه چی انقدر مظلوم و مهربون وایستاده
واسه اینکه تاتائو (کاکائو) می خواد
آروم و متین نشسته منتظر کاکائو
راستی تو عکسها متوجه شاهکار مادرک شدید یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بابا موهای دخملی رو کوتاه کردم شده پسملی.
برم واسه خودم اسپند بدودم. ترشی نخورم یه چیزی میشم.
خوشگل شده مگه نه؟باباییش حالی میکنه با قیافه جدید دخملی میگه تپلتر شده. راه به راه قربون صدقه اش میره.
ولی من اون گز گزی هاشو بیشتر دوست داشتم دخترونه تر بود.
نظر شما چیه؟